تنهايي رفيقي است که هيچ سلامي را بيجواب نميگذارد.
او اولين وُ آخرين معشوق ِ همه ي آدمهاست.
چه بخواهي چه نخواهي به آغوش ِ هميشه بازش برميگردي و اين، مثل ِ مرگ، گريز ناپذير است.
اما در اين بين، گاهي که به سراغش ميروي، مثل ِ هميشه، تو را گرم در بر ميگيرد و کسي را ياراي رقابت با او نيست.
قلیون ِ مشروب ِ سیگار-قرص تنهايي ِ هيچکس را، هيچکس نميتواند پُر کند، مگر خود ِ خود ِ تنهايي.
پس
سلام تنهايي!
†ɢα'§ : تنهایی,
اهل دلي ميگفت .....!
تاريخ تولدت مهم نيست، تاريخ تبلورت مهمه!!
اهل کجا بودنت مهم نيست، اهل و بجا بودنت مهمه!!!
منطقه زندگيت مهم نيست، منطق زندگيت مهمه!!!!
و........................................................!!!!!
درود بر رفقايي که دعا دارند، ادعا ندارند!!!!!!
نيايش دارند، و نمايش ندارند!!!!!!!
حيا دارند، و ريا ندارند!!!!!!!!
رسم دارند، اسم ندارند!!!!!!!!!
.........................((رفيق)).........................!!!!!!!!!!
آدم هایی هستند که بودنشون
حتی مجازی
به آدم آرامش می ده !
دوستی شون برات حقیقی می شه
و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت...!
آدمایی هستن
که با تمام مجازی بودنشون ،
سهم بزرگی تو حقیقت دوستی های تو دارن
قدرشونو بدونید ...
†ɢα'§ : مجازی,
ما را از کودکي
به جدايي ها عادت داده اند
همان جايي که روي تخته سياهمان نوشتند:
خوب ها / بدها
†ɢα'§ : جدایی,
زندگي دفتري از خاطره هاست؛
يك نفر در دل شب، يك نفر در دل خاك،
يك نفر همدم خوشبختي هاست
يك نفر همسفر سختي هاست،
چشم تا باز كنيم
عمرمان مي گذرد، ما همه رهگذريم؛
آنچه باقيست فقط خوبيهاست ...
†ɢα'§ : دفتر خاطرات,
روزگاري دو برادر در مزرعه خانوادگي شان با هم کار مي کردند. يکي از آنها ازدواج کرده بود و چند فرزند داشت. اما برادر ديگر تنها زندگي مي کرد.
در پايان هر روز که کار تمام مي شد دو برادر هر چيزي را که به دست آورده بودند به طور مساوي بين هم تقسيم مي کردند.
يک روز برادر مجرد با خودش گفت:«اين درست نيست که ما همه چيز را به طور مساوي با هم تقسيم مي کنيم. من تنها زندگي مي کنم و به چيزهاي زيادي احتياج ندارم. اما برادرم بايد خرج همسر و فرزندانش را بدهد.»
او تصميم گرفت هر شب يک کيسه از سهم خود را به انبار برادرش ببرد. در همين حال، برادر متاهل با خودش گفت: «اين درست نيست که ما همه چيز را به طور مساوي تقسيم کنيم. من از دواج کرده ام و همسرم بعد از من مي تواند از فرزندانمان نگهداري کند اما برادرم تنهاست و کسي را ندارد که در آينده از او مراقبت کند.»
تصميم گرفت يک کيسه از سهمش را به انبار برادرش ببرد.
سالها گذشت و دو برادر از اين که ذخيره محصولشان کم نمي شود تعجب کردند و هر چه فکر کردند دليل آن را نفهميدند.
در يکي از شب هاي تاريک که هر دو مي رفتند تا کيسه اي از سهم خود را در انبار ديگري بگذارند، به هم برخورد کردند.
کمي به هم نگاه کردند و يکديگر را به آغوش کشيدند.
............................................................................
اگر در ياد کسي باشيد کسي هم به ياد شما هست.
†ɢα'§ : به یاد,
همه در دنیا کسی را دارند،برای خودشان،...!
"لیلی و مجنون"
خسرو و شیرین"
"رامین و ویس"
"پیرمرد و پیر زن"
"تو اون"
"""من و تنهای""!!......
†ɢα'§ : تنهایی,
رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت :بفروشم کی چی؟تا دیروز می فروختم که با پولش ابجی مو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد مرد ،با گریه گفت :تو می خواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟تا دیروز می خریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید
فراموشش کنم...!اشکاشو که پاک کرد،یه گل بهم داد گفت:بگیر باید از نو
شروع کرد ،تو بدون عشقت،منم بدون خواهرم...
†ɢα'§ : از نو,
دوتا" رفیق" عاشق یه دختر بودن دختره سه تا پیک عرق میریزه"!
دوتاشو میذاره جلو دوتا رفیق میگه تو یکیش زهره"!! بخورید هر کی زنده موند با اون ازدواج میکنم"!!!
اولی میخوره میگه به سلامتی رفیقم که من بمیرم اون به عشقش برسه !!!
دومی هم میگه بسلامتی رفیقم که من بمیرم اون به عشقش برسه !!!
دختره هم میخوره میگه: زهر تو این بود!!
میگه به سلامتی 2 تا رفیق که من بمیرم رفاقت شما بهم نخوره ....!!!!!!!
سلامتی هر چی رفییقه
†ɢα'§ : رفیق,
ϰ-†нêmê§ |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد